قصه های هانس اندرسن

مجموعه قصه ها و افسانه های هانس کریستین اندرسن، نویسنده نامدار دانمارکی

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست!

قصه های پریان: پسر دربان / بزرگی به اصل و نسب نیست! 1

ژنرال در طبقه‌ی دوم زندگی می‌کرد و دربان در زیرزمین. بینشان فاصله‌ی زیاد بود، به‌اندازه‌ی تمام طبقه همکف به‌اضافه‌ی اختلاف طبقاتی. با این وصف زیر یک سقف می‌خوابیدند و از خیابان و حیاط پشتی هم یک منظره پیش رو داشتند.

بخوانید

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه

قصه های پریان: پنهان اما نه ازیادرفته / سه قصه کوتاه در یک قصه 2

یک‌خانه‌ی اربابی قدیمی بود با خندقی دورتادورش و یک پل متحرک. پل متحرک بیش از آنچه پایین باشد بالا بود، چون مَقدم هر میهمانی گرامی نبود. در قسمت بالای حصارها سوراخ‌هایی بود برای تیراندازی...

بخوانید

قصه های پریان: پایتر، پیتر و پیر || قصه‌ی لک لک

قصه-های-پریان-هانس-کریستین-اندرسن-پایتر،-پیتر-و-پیر

سطح آگاهی بچه‌ها در عصر ما باورناکردنی است. اصلاً نمی‌فهمی که چی نمی‌دانند. اینکه لک‌لک آن‌ها را از چاه یا تنوره‌ی آسیاب آورده و تحویل پدر و مادرشان داده، از آن قصه‌های قدیمی است که باور نمی‌کنند؛ و خیلی بد است، چون موضوع واقعیت دارد.

بخوانید

قصه های پریان: کوتوله و زن باغبان || هانس کریستین اندرسن

قصه-های-پریان-هانس-کریستین-اندرسن-کوتوله-و-زن-باغبان

کوتوله‌ها را که می‌شناسی، اما آیا با زنِ باغبان هم آشنا هستی؟ او کتاب، فراوان خوانده بود و شعر، زیاد از بر بود. چه‌بسا حتی خودش آن‌ها را می‌سرود؛ تنها با قافیه، کَمَکی مشکل داشت. آن را «به هم چسباندن شعرها» می‌خواند. صاحب استعداد بود، در نوشتن و گفتگو می‌بایست وزیر می‌شد، یا دست‌کم زن وزیر.

بخوانید

قصه های پریان: سبزهای کوچولو || اعتراض یک شته

قصه-های-پریان-هانس-کریستین-اندرسن-سبزهای-کوچولو

روی هره‌ی پنجره، بته‌ی گل رُزی بود. یک هفته پیش سالم به نظر می‌آمد و پر از غنچه بود؛ و حالا پژمرده می‌نمود، چیزیش شده بود. سربازها روی بته جا خوش کرده بودند، مثل خوره به جانش افتاده بودند. نسبتاً زیاد بودند و لباس یک‌شکل سبزرنگ به تن داشتند. با یکی از آن‌ها حرف زدم؛ سه روزش بود و همین حالا هم پدربزرگ بود.

بخوانید