در زمان پادشاهی «هونگ وونگ»، در دهکدهی کوچک پرتافتادهای در ارتفاعات شمال ویتنام، دو برادر از خانوادهی «کائو» زندگی میکردند.
بخوانیدقصه و حکایت
قصه هندی: “سفر به بهشت” – چاه نکن بهر کسی، اول خودت آخر کسی
در روز و روزگاران پیش حاکم بدجنسی زندگی میکرد که خیلی چاق بود و خیلی هم نادان.
بخوانیدقصه تایلندی: “«ماکاتو» و صدف” سرانجام پشتکار و تلاش مستمر
در روز و روزگاران پیش پسری زندگی میکرد که اسمش «ماکاتو» بود. «ماکاتو» یتیم بود.
بخوانیدقصه سنگاپوری: “تپه، چرا سرخ است” – پاداش ناجوانمردانه
در سنگاپور تپهی کوچکی وجود دارد که میان مردم به «تپهی سرخ» معروف است.
بخوانیدقصه لائوسی: “«تائوخام» سنگپران ” – توانا بود هرکه دانا بود
یکی بود یکی نبود. یک پسربچهی دهساله بود، اسمش «تائوخام.» پدر و مادر این پسر مرده بودند
بخوانید