روزی روزگاری پسر شجاع و بیباکی به اسم «ترایتون» زندگی میکرد. در سرزمین «استروگارت» مردم با شجاعت ناآشنا نبودند؛ اما ترس به هیچ عنوان در فهرست کلمات ترایتون وجود نداشت. بعضیها می گفتند که اصلاً عاقلانه نیست و بعضیها میگفتند بی احتیاطیه...
بخوانیدویدیو
قصه تصویری کودکانه: مدل میلیونر
روزی روزگاری مردی به اسم هیو ارسکین زندگی می کرد. مرد جذاب و خوبی که به یه اندازه بین آقایان و خانم ها طرفدار داشت. - چه مرد بزرگی! فوق العاده مهربون و فروتن...
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: ماده دیو مهربان
روز روزگاری در دهکده ای یک اسباب بازی ساز به نام هَندرز با همسر و پسرش زندگی میکرد. اون صبح زود از خواب بلند می شد، مقداری خاک رس جمع می کرد و صبح رو به طراحی و ساخت انواع و اقسام اسباب بازی ها میپرداخت: شیر، اسب، ارابه، شاه، فرشته ها و پرنسس.
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: لباس عروس زیر دریا
روز روزگاری در سرزمین یروبان، شوالیه ای به اسم مونه زندگی می کرد. اون بسیار جوان و شجاع و جذاب بود. ولی پادشاه طماع و بدجنس، کلود هرگز ازش قدردانی نمی کرد.مونه اسبی به اسم گودو داشت. گودو یه اسب معمولی نبود. اون از نعمت عقل برخرودار بود...
بخوانیدقصه تصویری کودکانه: گورکن طلایی
روزی روزگاری وقتی دنیا هنوز جَووُن بود، آدمها غذاشونو با شکار، ماهیگیری و چیدن میوه و تمشک از درخت و بوته ها فراهم می کردند. زمین به قدری سفت بود که نمی شد شخم زد و هیچکس محصولی پرورش نمی داد....
بخوانید