فلفلی، پسر روستایی کوچکی بود. شاید کوچکترین پسری که تا حالا دیده شده. شاید هم کوچکترین پسری که تا حالا دیده نشده.
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه مصور کودکان: سارا نماز میخوانَد – نماز خواندن خیلی خوب است.
سارا خانم دلش میخواست نماز بخواند اما بلد نبود. نه جانماز داشت و نه چادرنماز. مادربزرگ یک کتاب آموزش نمازو یک جانماز به او داد و ...
بخوانیدقصه مصور کودکان: چادری برای سارا – دختر باید باحجاب باشه!
سارا کوچولو دوست داشت نماز بخواند اما چادرنماز نداشت. برای همین، مادربزرگش او را به بازار برد و یک پارچه چادری قشنگ برایش خرید...
بخوانیدقصه مصور کودکانه: خوابهای ترسناک ته صندوقخونه / چطور نترسیم؟
هرشب یک خواب ترسناک از کمد گنجه بیرون میآمد و حسابی مرا میترساند. یک روز تصمیم گرفتم حقش را کف دستش بگذارم و حسابی او را بترسانم...
بخوانیدقصه کودکانه و آموزنده: خواب ترسناک پو : وینی پو کابوس میبیند
شب که شد، وینی پو خوابید و یک خواب ترسناک دید. گُنده فیل آمده بود تا او را بخورد. اولش پو خیلی ترسید اما بعد فهمید نباید از خوابها بترسد. چون خواب، واقعی نیست...
بخوانید