در یکی از روزها، آقاخرگوشه تصمیم می گیرد بچهاش را به مدرسه بفرستد تا درس های خوب یاد بگیرند.به همین جهت در جنگل به راه می افتد تا مدرسه حیوانات را پیدا کند و کم کم بقیه حیوانات نیز به این موضوع علاقمند می شوند
بخوانیدداستان مصور کودکان
داستان کودکانه: خرگوش مهربان || با یکدیگر مهربان باشیم!
داستان خرگوش مهربان و خوش قلبی که به فکر کمک به دیگر حیوانات است و هرکاری می کند تا همنوعانش خوشبخت و خوشحال باشند.
بخوانیدداستان کودکانه: خانه شکلاتی || قصه هانسل و گِرِتل
در یک کلبه کوچک دهاتی ، پیرمرد کشاورزی زندگی می کرد که دو بچه داشت ... یک دختر بنام « گرتل » و یک پسر بنام « هانس» . این مرد بیچاره خیلی فقیر و بدبخت بود و با بچه های کوچولوی خود زندگی بسیار مشکلی را می گذارند ... با وجود اینکه از صبح تا شب کار می کرد و زحمت می کشید ، نمی توانست پول خوبی در بیاورد .
بخوانیدداستان کودکانه: گربه های اشرافی و گربه های زیرشیروانی
یکی بود یکی نبود ، در زمانهای گذشته در شهر پاریس خانم خوب و مهربانی ، در خانه بسیار قشنگی زندگی می کرد. این خانم اسمش آدِلا بود. خانم آدِلا چهار گربه ملوس و شیطون داشت که آنها را بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشت
بخوانیدداستان کودکانه: روباه نخاله و یوزپلنگ وحشی || عاقبت مکر و حیله
سالها پیش روباه بزرگ و زیرکی در یکی از کوهستانها زندگی می کرد که حیوانات دیگر را خیلی اذیت می کرد و هر وقت گرسنه اش می شد به روستائی که نزدیک آن کوهستان واقع شده بود می آمد و مرغهای کشاورزان را می خورد...
بخوانید