در روستای دورافتادهای، آسیابانی زندگی میکرد که خر پیری داشت. او از این حیوان برای بارکشی و سواری استفاده میکرد ولی حالا بعد از گذشت سالهای سال، حیوان زبانبسته ضعیف و ازکارافتاده شده بود
بخوانیدداستان مصور کودکان
قصه کودکانه: خرسک بهانه گیر || بهانهگیری و نق زدن کار زشتیه!
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. درمیان جنگل انبوهی، یک کلبه کوچک و قشنگ بود که درختان بسیار بلند و سرسبزی دراطرافش روئیده بود. گلهای زیبا وبوته های وحشی هم به این منظره جالب، جلوه بیشتری میدادند.
بخوانیدقصه کودکانه: جوجه اردک کوچولوی بامزه
دیکی کوچکترین بچه خانواده اردکها بود. همه میگفتند که او جوجه خوشقیافهای است و هیچکس تابهحال پرهایی به زردی و نرمی پرهای کرکی او ندیده. اما دیگی کمی شیطان بود
بخوانیدداستان کودکانه: هانسل و گرتل در خانه شکلاتی / هنسل و گرتل
روزی هانسل و گرتل برای گردش رفتند به جنگلی که بسیار زیبا به نظر می آمد. آنها گلهای شقایق، بنفشه و تمشك می چیدند و به آواز مرغان خوشخوان جنگلی گوش می دادند و از تماشای ورجه فروجه سنجابها در روی درختان لذت می بردند.
بخوانیدداستان کودکانه: ماجراهای نخودی و توطئه حاکم
در روز و روزگاران قدیم در روستائی از روستاهای این سرزمین پسری بود به نام نخودی که ماموران حاکم ده پدرش را که چوپان زحمتکشی بود کشته بودند. نخودی بنا به وصیت پدرش در فکر انتقام گرفتن از حاکم ظالم بود
بخوانید