مسابقهی ماشینها شروع شد! از صبح خیلی زود ماشین تانکر که نامش «لولو» بود، همراه با «شوشو» که ماشین باری بود و همچنین «دودو» که آمبولانس بود و چند ماشین کوچک و معمولی دیگر در صف مسابقه ایستاده بودند و انتظار میکشیدند.
بخوانیددنیای کودکان
قصه کودکانه چینی: آنها اینطور میخوابند / جغدها هنگام خواب هوشیارند
خورشید هنوز از خواب بیدار نشده بود که یک جغد، پروازکنان و خسته از گردش شبانهی خود به خانه برگشت و روی درختی نشست تا به خواب عمیق و آرامی فرورود.
بخوانیدقصه کودکانه چینی: آدم طمعکار و آدم قانع و کشور موشها
در سالهای خیلیخیلی دور یک پیرمرد و یک پیرزنِ خیلی فقیر باهم زندگی میکردند. یک روز، پیرمرد داشت کف کلبه را جارو میکرد که یک دانه ذرت درشت پیدا کرد. پیرمرد دانهی ذرت را برداشت و به کنار لانهی موشها رفت
بخوانیدقصه کودکانه چینی: از دوستت هرگز جدا نشو / هوا دوست ماست
«مینگلی» تکالیفش را انجام داد و پیش خود فکر کرد که بهتر است به حیاط آپارتمان بروم تا با بچهها بازی کنم؛ اما وقتی به حیاط رفت هیچکدام از بچهها آنجا نبودند.
بخوانیدکتاب قصه کودکانه قدیمی: آشیانهی پرندگان / ژانت و ژانو تشکیل خانواده میدهند
«ژانو» پرندهی کوچولو در باغچهی آقای «براون» به دور و برش نگاه میکرد. باغچه پر از پرندههای رنگارنگی بود که آواز میخواندند و آشیانه خود را میساختند. بلبلها، گنجشکها، سارها، سهرهها به هر طرف میپریدند و در منقارشان شاخههای سبز و علف میآوردند.
بخوانید