دنیای کودکان

داستان کودکانه گرگ و هفت بزغاله / شنگول و منگول و حبه انگور / داستان های برادران گریم

داستانهای-گریم-قصه-های-شب-برای-کودکان-گرگ-و-هفت-بزغاله

روزی بود، روزگاری بود. بزی بود که هفت بزغاله داشت و بزغاله‌هایش را خیلی دوست داشت و همیشه نگران بود که مبادا گرگ آن‌ها را بخورد. یک روز که بزی مجبور بود به صحرا برود و غذا بیاورد، بزغاله‌ها را صدا کرد و گفت: «بچه‌های عزیزم، من باید بروم و برای شما غذا بیاورم. مواظب گرگ باشید

بخوانید

داستان رؤیایی: لاله کوچولو / تامبلینا، دختر بندانگشتی

کتاب قصه فانتزی تامبلینا دختر بندانگشتی لاله کوچولو (13)

در زمان‌های قدیم زنی بود که خیلی دلش می‌خواست فرزندی داشته باشد. یک روز او پیش جادوگر پیری رفت و به او گفت: «کاری کن که خدا فرزندی به من بدهد.» زن جادوگر یک‌دانه گندم به او داد و گفت: «این را توی یک گلدان بگذار و منتظر بچه باش.»

بخوانید

کتاب داستان کودکانه قدیمی: یک روز ورزشی، در مزرعه‌ی توت جنگلی

کتاب-داستان-قدیمی-یک-روز-ورزشی-در-مزرعه-توت-جنگلی-(1)

یک روز تابستان «ارنست» جغد در مدرسه‌اش گفت: - همه گوش بدهند، ما به‌زودی یک روز ورزشی خواهیم داشت. با این خبر همه به هیجان آمده بودند و خیلی خوشحال شدند. «ارنست» به دیدن آقای «نیبِل» و بزغاله‌ای بنام «امیلی» رفت و گفت: «آیا ممکنه برای تدارک وسایل یک روز ورزشی به من کمک کنید؟»

بخوانید

قصه آموزنده کودکانه: حشره‌ ی شب‌تابِ کوچولو / به دیگران کمک کنیم

قصه-کودکانه-چینی-حشره‌ی-شب‌تاب-کوچولو

«شیاولو» نام یک حشره کوچولوی درخشان است که البته شب‌ها از خودش نور می‌دهد، درست مثل کرم شب‌تاب. مدتی بود که شب فرارسیده بود. ولی مادر شیاولو اثری از او نمی‌دید. کم‌کم نگران شد و در جنگل به جست‌وجوی او پرداخت.

بخوانید