دنیای کودکان

قصه کودکانه و آموزنده «زنبور و انگور» شهر ما، خانه ما!

قصه زنبور و انگور

این قصه آموزنده درباره تمیزی و نظافت است. ماجرا اینکه، توی یک بازارچه، کاسب‌های محل نظافت بازارچه را رعایت نمی‌کردند. برای همین، بازارچه پر از مگس و زنبور شده بود و باعث ناراحتی همه شده بود...

بخوانید

قصه کودکانه «علاءالدین و چراغ جادو» قصه‌های هزارویک شب

علاءالدین و چراغ جادو

روزگاری یک چراغ جادو وجود داشت که یک غول درون آن زندگی می‌کرد. هرکس صاحب این چراغ می‌شد، ارباب غول می‌شد و غول سه‌تا از آرزوهایش را برآورده می‌ساخت. ازقضا علاءالدین یا همان علی‌بابا ارباب غول شد و به آرزوهایش رسید...

بخوانید

قصه کودکانه و پرماجرای «زنبور بی‌باک» – در جستجوی ملکه جدید

قصه زنبور بی باک

روزی روزگاری در یک دشت، یک کندوی عسل بود. یک روز زنبورهای وحشی به کندو حمله کردن و ملکه زنبورها را کشتند. زنبورهای عسل نمی توانستند بدون ملکه زندگی کنند. برای همین، پسر ملکه برای یافتن یک ملکه جدید به سرزمین‌های شمالی رفت و ماجراهای بسیاری را پشت سر گذاشت...

بخوانید