یکی بود و یکی نبود، زیر گنبد کبود، پیرمرد تنهایی زندگی میکرد که مردم او را «پدر ژپتو» مینامیدند.
بخوانیددنیای کودکان
داستان مصور کودکان: بینوایان || نوشته: ویکتور هوگو
مرد تنومند و میانسالی وارد مسافرخانه شد و یکراست بهطرف مسافرخانه چی رفت. ورقه کاغذی را روی پیشخوان گذاشت
بخوانیدشعرقصهی مصور کودکانه: حسنی ما شاد شد، از غصه آزاد شد
اتلمتل توتوله -♫♪♫- حال حسن چه جوره؟ || او غصه بر لب داره -♫♪♫- مریض شده تب داره
بخوانیدقصه مصور کودکانه: دامبو بچه فیل پرنده
همه حیوانات در سیرک آقای «رینگ مَستر»* هیجانزده بودند، چون قرار بود که لکلکها در طول شب از راه برسند و برای بعضی از حیوانات مادر، بچه بیاورند.
بخوانیدکتاب قصه مصور کودکانه: سندباد و فیل صورتی || برای کوچولوها
سندباد با کشتی به مسافرت طولانی رفته بود. پس از مدتی، طوفان شدیدی بادبانها را پاره کرد و باعث شکستن دکل کشتی میشود.
بخوانید