بهار بود، پروانههای قشنگ و رنگارنگ در باغ پرواز میکردند. حسام، پسر کوچولوی قصهی ما توی این باغ، لابهلای گلها میدوید و پروانهها را دنبال میکرد.
بخوانیددنیای کودکان
داستان زیبا و آموزندهی: پاداش کار نیک
در زمانهای قدیم در شهری بزرگ و زیبا حاکمی زندگی میکرد که به شکار علاقهی فراوانی داشت. او هفتهای دو بار به شکار میرفت.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: قوهای وحشی || محبت، طلسمها را میشکند
روزی روزگاری در سرزمینی دور، شاه و ملکهای بودند که یازده پسر و یک دختر داشتند. این خانواده، زندگی خوش و راحتی داشتند. بچهها در ناز و نعمت زندگی میکردند؛ اما روزی رسید که خوشی و راحتی آنها تمام شد.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: آتش در گندمزار || مجازات حیوان آزاری
یک روز صبح، وقتی مرد کشاورز، به لانه مرغ و خروسها رفت، تا به آنها آب و دانه بدهد، دید که درِ لانه باز است و از مرغ و خروسها خبری نیست. او فکر کرد که روباهی آمده و مرغ و خروسهای او را دزدیده است.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: شکار و شکارچی || پاداش خوبی کردن
در زمانهای قدیم صیادی بود که پرندگان را شکار میکرد و آنها را در بازار میفروخت. روزی، صیاد برای شکار از خانه بیرون رفت. او جای مناسبی را پیدا کرد، دامش را روی زمین پهن کرد و طعمهای کنار آن گذاشت، سپس پشت تختهسنگی مخفی شد.
بخوانید