بازیهای خانگی اگرچه ساده است اما حسابی بامزه و سرگرمکننده است.
بخوانیددنیای کودکان
قصه کودکانه: جک و لوبیای سحرآمیز
در روز گاری دور، پسر فقیری به نام جک با مادرش در روستا زندگی میکرد. یک روز مادر از جک خواست تا به بازار برود و گاوشان را بفروشد.
بخوانیدقصه کودکانهی: بهار
وقت بهار رسیده! زمستان دیگر تمام شده است!
بخوانیدقصه مصور کودکانه: خرگوش باهوش و راکون بدجنس
روزی از روزها، وقتی پیرمرد به مزرعه رسید، ناگهان چشمش به راکونی افتاد که داشت تربهایش را میکند و با خود میگفت: «بهبه! چه تربهای خوشمزهای!»
بخوانیدقصه مصور کودکانه هاچ، زنبورعسل || حمله زنبورهای بزرگ به کندوی عسل
هاچ زنبورعسل بود. او در کندو - که خانه زنبورهای عسل بود- زندگی میکرد. کندو در گوشهای از جنگل ساخته شده بود. هاچ اولش خیلی کوچولو بود و برای همین هیچوقت از کندو بیرون نرفته بود؛
بخوانید