روزی حضرت محمد (ص) به شهری نزدیک مکه رفتند تا مردم آن شهر را به دین اسلام دعوت کنند. پیامبر اکرم با بزرگان این شهر ملاقات کردند و دربارهی دین اسلام با آنها صحبت کردند.
بخوانیددنیای کودکان
داستان زیبا و آموزنده: هر رنگی که خداوند آفریده است زیباست
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود. در باغ بزرگی پرندگان زیادی زندگی میکردند. در این باغ کلاغی بود که آرزو داشت پرهای رنگی داشته باشد.
بخوانیدداستان زیبای: به من بگو پدر
گنجشکها روی درخت نخلِ حیاط جیکجیک میکردند. فاطمه (س) خواست پدر را صدا بزند و بگوید: «پدر جان»؛ اما به یاد مردم مدینه افتاد. آنها پدرش را با نامهای گوناگون صدا میزدند.
بخوانیدداستان زیبای: بوی گل سرخ || تولد حضرت عیسی علیه السلام
به قدرت خدای مهربان، حضرت مریم (س) باردار شد. روزی در اطراف شهر «ناصره» به زیر یک درخت خشکیدهی خرما رفت. ناگهان درد زایمان به همهی بدنش چنگ انداخت. عرق سردی روی پیشانیاش نشست.
بخوانیدداستان زیبا و آموزنده: گفتوگو با خداوند | زندگی مثل یک فیلم است!
هرروز صبح که خورشید از پشت ابر بیرون میآید به ما لبخند میزند و دستهایش را روی گلبرگها میکشد. آنوقت ما میتوانیم بخندیم و با شادی از خواب بیدار شویم.
بخوانید