روزی خرگوش ناقلایی کنار رودخونه بازی میکرد که ناگهان تو یه سوراخ تنگ و تاریک و گلی افتاد. گروپ گروپ گروپ کنار یه تخممرغ گردالو به زمین خورد.
بخوانیددنیای کودکان
داستان مصور کودکانه: پیکوتین، الاغ خاکستری || فسقلی بازیگوش
پیکوتین یک الاغ کوچولوی خاکستریرنگ بود. او دوتا گوش خاکستری و یک دماغ کوچک خاکستریرنگ داشت. پیکوتین تمام روزها روی علفهای نرم با خوشحالی بازی میکرد.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: میکی موش نقاش || میکی ماوس و دوستان
خانهی موشها خراب شده بود و آنها میگشتند تا خانه جدیدی برای خود پیدا کنند. رفتند و رفتند تا به یک خانه قدیمی خالی رسیدند.
بخوانیدداستان مصور کودکانه: خواهران مهربان || خوشرفتاری با بزرگسالان
اسم من کتی است. من و خواهرم سوسن هردو در کلاس سوم هستیم، و چون یکدیگر را خیلی دوست داریم همیشه درسهایمان را باهم حاضر میکنیم
بخوانیدداستان مصور کودکانه: گل بلور و خورشید
شب در آسمانِ قطب شمال ماند. یک ماه ماند؛ دو ماه ماند؛ سه ماه ماند؛ شش ماه تمام ماند. شب، خوابش گرفت. ستارهها هم آنقدر چشمک زدند تا چشمهایشان کم سو شد.
بخوانید