یکی بود، یکی نبود و پسرک گفت: «امروز میخوام یه نقاشی قشنگ بکشم.» قلممو رو توی رنگ زد و یه دایره کشید، دورش هم خطهای بلند و کوتاه زردکشید.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی کودکانه: یک روز طوفانی + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 46#
یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچکس نبود. توی جنگل بزرگ، «جنگلبان» پیری باهمسرش زندگی میکرد. اونا خونه ی کوچیک و تمیزی داشتن. یه روز باد شدیدی شروع به وزیدن کرد. صدای باد در تمام جنگل پیچید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آقای پرسروصدا + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 45#
یکی بود، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیچکس نبود و آقای پرسروصدا واقعاً آدم پرسروصدایی بود، بچهها، بهعنوانمثال، اگر آقای پرسروصدا میخواست براتون کتابی بخونه، با بلندترین صدا داستان رو میخوند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: یک حیاط بزرگ با دو خانه کوچک – به هراه متن قصه / قصه گو: خاله مهناز 44#
یکی بود و یکی نبود و غیر از خدای مهربون، هیچکس نبود. زیر گنبد کبود سرزمین سبز و قشنگی بود. در گوشهای از این سرزمین زیبا، دو قارچ بزرگ روییده بود که زیر هر کدوم خونهی تمیز و کوچیکی بود.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آذوقه زمستان – به همراه متن قصه / قصهگو: خاله مریم نشیبا 52#
هرسال قبل از اینکه زمستان با برف و سرما از راه برسه، خرگوشها همگی دورهم جمع میشدند. میگین برای چی؟ برای اینکه با کمک هم آذوقه جمع کنند.
بخوانید