یه ماری بود، بله، یک ماری بود به اسم «نیش نیشک» که چهارتا دوست خیلی خوب و صمیمی داشت. اسمهای دوستهاش رو براتون بگم: خرگوشک، سنجاب چه، بچه فیل و زرافه کوچولو.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی کودکانه: گردندراز و شغل تازهاش + متن فارسی قصه / هر کسی را بهر کاری ساختند / قصهگو: خاله مریم نشیبا 58#
توی یک جنگل بزرگ و سرسبز و قشنگ، یه زرافه خوش قد و بالا زندگی میکرد به اسم گردندراز. بچهها، گردندراز هر وقت میخواست تو جنگل برای خودش راه بره و قدم بزنه، گردن بلندش لای شاخههای درخت گیر میکرد و براش دردسر به وجود میآورد
بخوانیدقصه صوتی دخترانه: سه تا دوست خوب + متن فارسی قصه / خوب درس بخوانیم تا موفق شویم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 57#
پریسا و مریم و نرگس، سه تا دوست بودن. سه تا دوست خوب و صمیمی که کلاس اول و دوم را باهم گذرونده بودن. ولی خب، این میان پریسا نسبت به مریم و نرگس یککم زبر و زرنگتر و درسخون تر بود
بخوانیدداستان کودکانه: «پنج» چطور تبدیل به «صفر» شد؟ / ریاضی به زبان ساده
زنگ حساب بود. خانم معلم در حال توضیح دادن در مورد عدد صفر بود. تمام شاگردان با دقت به صورت خانم معلم نگاه میکردند و سراپا گوش بودند، فقط «شیاوپینگ» سرش را پائین انداخته بود.
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: میمون کوچولو و درخت سیبش / حسودی کار بدیه!
میمون کوچولویی در بیرون خانهاش، درست جلوی در خانه، یک درخت سیب کاشت. چند سال بعد، درخت سیب به ثمر رسید و پاییز که شد، عطر سیبهای درختش به هوا برخاست. میمون چند سیب که میخورد، از خوشحالی بالا و پائین میپرید
بخوانید