دنیای کودکان

قصه کودکانه: کی لباس‌ها را روی زمین ریخته؟

قصه-کودکانه-کی-لباس‌ها-را-روی-زمین-ریخته؟

یک روز قشنگ بهاری، خرگوش خانم یک سبد پر از لباس‌های کثیف را در آب رودخانه شُست و آن‌ها را جمع کرد و به خانه آورد. خرگوش خانم در حیاط خانه‌اش طناب خیلی بلندی از این درخت به آن درخت بسته بود و لباس‌های تمیز و سفید را یکی‌یکی روی آن پهن کرد.

بخوانید

قصه کودکانه: پری فروردین || به یاد چهارشنبه‌ سوری‌ های ساده‌ی قدیم

کتاب قصه کودکانه پری فروردین (10)

در گوشه‌ای از آسمان و از روی یک ستاره‌ی درخشان، پریِ کوچکی به نام فروردین داشت به زمین خدا نگاه می‌کرد؛ اما چشم‌هایش پر از غم بود. چون زمین را سروصدا و دود و غبار زیادی فراگرفته بود. آن پری کوچک دلش می‌خواست به زمین بیاید، اما نمی‌توانست! فقط زمین را نگاه می‌کرد و غصه می‌خورد.

بخوانید

قصه کودکانه پری بندانگشتی || تامبلینا دختری در پوست گردو

کتاب قصه کودکانه پری بندانگشتی (13)

در روزگار قدیم زنی زندگی می‌کرد که هیچ فرزندی نداشت و تنها آرزویش این بود که دختری داشته باشد. روزها می‌گذشت و او روزبه‌روز بیشتر به دختر کوچولوی خود فکر می‌کرد. تا این‌که یک روز تصمیم گرفت به نزد فالگیری برود. او فکر کرد که فالگیر می‌تواند به او کمک کند.

بخوانید