یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. پسر کوچولویی بود به اسم قاسم. قاسم کوچولو با پدر و مادر تو یکی از شهرهای کشورمون زندگی میکرد.
بخوانیددنیای کودکان
قصه صوتی کودکانه: اگه ماه خوابش ببره + متن فارسی قصه / اگه شب نشه، چی میشه؟ / قصهگو: خاله مریم نشیبا 66#
سارا دختر مهربون و خوبی بود. هیچوقت کسی رو اذیت نمیکرد، عاشق بازی بود، همیشه سر وقت، غذا میخورد، بهموقع هم میخوابید.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: آدم برفی + متن فارسی قصه / به پرنده های گرسنه غذا دهیم / قصهگو: خاله مریم نشیبا 65#
تو روستای مسعود اینا و علی اینا برف زیادی آمده بود. بله، بچهها! برف زیادی باریده بود و هوا هم حسابی سرد شده بود و مسعود و علی میخواستند آدمبرفی درست بکنند.
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: جنگل آتش گرفته! / گاهی اوقات چشمهای ما واقعیت را نمیبیند
صبح وقتی خرگوش کوچولو از خواب بیدار شد، درِ خانه را باز کرد تا بیرون را تماشا کند. تمام جنگل را تا چشم کار میکرد دود سفیدی فراگرفته بود. حتی خانهی خرس که مقابل خانهی خرگوش بود دیده نمیشد.
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب: کلم بزرگ پیرمرد / دو دوست خوب
پیرمردی در یک دشت سرسبز زندگی میکرد. خودش هرچه میخواست میکاشت و درو میکرد و میپخت میخورد و بهتنهایی زندگی میکرد.
بخوانید