حسنی ما کتاب داره کیف داره دفتر تکلیف داره صبح که میشه، همیشه از خواب خوش پا میشه دست و روشو میشویه تمیز و زیبا میشه.
بخوانیدشعر کودکانه
کتاب شعر کودکانه: حسنی باسواد شده ، عم قزی خیلی شاد شده
آی قصه، قصه، قصه یک قصۀ پیوسته قصۀ اون عم قزی کفشهای او قرمزی همانکه یک نوه داشت اون رو خیلی دوست میداشت زندگی میکردند باهم خوشحال و شاد و بیغم
بخوانیدشعر کودکانه: حسنی بلا میشه یک آقا
یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود حسنی میخواست بزرگ بشه زود همیشه میرفت پیش مامانی بهش میگفت: آیا میدانی من کی میشم مثل بابا برای خودم میشم یک آقا؟
بخوانیدشعر و قصۀ کودکانه: محرّم || وقتی محرّم میشه، دلها پر از غم میشه
وقتی محرم میشه دلها پر از غم میشه همه سیاه میپوشن زنجیرها روی دوشن پرچم سبز و سیاه تو کوچه و توی راه دستههای عزادار مییان بیرون بیشمار
بخوانیدشعر کودکانهی محرّم: حضرت رقیه (سلام الله علیها)
یکی بود یکی نبود غیر خدا هیچکس نبود کنار گنبد کبود این قصه رو نوشته بود یه دختر کوچیکی بود که اسم اون رقیه بود کنار خانوادهاش اصلاً به فکر غم نبود
بخوانید