هانسل و گرتل دو خواهر و برادر بودند که به همراه پدر و نامادریشان در جنگل زندگی می کردند. آن سال قحطی بدی شده بود و غذا برای خوردن نبود.برای همین، نامادری می خواست آنها را در جنگل رها کند تا از گرسنگی بمیرند. اما آنها هر بار نجات می یافتند تا اینکه به خانه یک جادوگر بدجنس رسیدند ...
بخوانیدداستان مصور نوجوان
داستان فانتزی: سفیدبرفی و هفت کوتوله
سفیدبرفی دختر زیبایی بود. آنقدر زیبا که زن پدرش که ملکه آن سرزمین بود به زیبایی او حسادت می کرد. برای همین سعی کرد سفیدبرفی را از میان بردارد. سفیدبرفی ماجراهای زیادی داشت. اما باز هم زیباترین دختر آن سرزمین باقی ماند ...
بخوانیدداستان صوتی: موش و گربه/ تیزچنگال ماهیچه دوست + فایل صوتی سوپراسکوپ
داستان زیبای موش و گربه که ریشه در ادبیات کهن ایران دارد و عبید زاکانی طنزپرداز معروف ایران نخستین بار به سرودن آن دست برده است. در ابتدا موش ها از گربه می ترسیدند، بعد به فکر صلح و سازش افتادند و سرانجام بساط جنگ به پا شد ...
بخوانیدقصه کودکانه: پسرک چشم آبی || رضا به قضای خدا
خروسی از خانهی همسایه خواند. پسرك در رختخواب غلتی زد. خنکای سحر از پنجره میآمد. آسمان سحر، آبی بود، با ستارههای درخشان آبی. پسرك لحاف را روی دوش خود کشید، گرمای رختخواب او را به خواب میبرد که خروس از انتهای باغ، با صدای جوانش خواند.
بخوانیدکتاب داستان قدیمی: پرماهی / مارماهی کنجکاو
در اعماق دریا یک مارماهی کوچولو به نام «پَرماهی » زندگی می کرد که باله هایش شبیه پر مرغ بود. پرماهی خیلی دوست داشت یک روز به خشکی بیاید. از قضا یک روز به خشکی رفت اما خیلی زود متوجه اشتباهش شد...
بخوانید