چوپانی عادت کرده بود برههای تازهزا و گوسفندهای مرده را به سگ تنومندش بدهد.
بخوانیددنیای نوجوانان
قصههای ازوپ: بیعلاقه || موضوع صحبت باید به مذاق خوش بیاید!
الاغی و سگی که باهم همسفر شده بودند، کاغذی مهرومومشده یافتند. الاغ کاغذ را برداشت و پس از شکستن مهر و گشودن آن، درحالیکه سگ گوش میداد، شروع به خواندن کرد.
بخوانیدقصههای ازوپ: وقتی تعقیبکننده بد میآورد || ادای قویها را درنیاور!
سگی شکاری تصادفاً شیری را دید و او را تعقیب کرد؛ اما همینکه شیر بهسوی او برگشت و شروع به غریدن کرد، ترسید و پا به فرار گذاشت.
بخوانیدقصههای ازوپ: نشان شرمندگی || جایگاه فعلی ما نشاندهندۀ ارزش واقعی ما نیست!
سگی، غافلگیر مردم را گاز میگرفت. صاحب سگ برای خبر کردن مردم، زنگولهای به گردن او آویخت.
بخوانیدقصههای ازوپ: واقعیت و تصویر || زیادهخواهی و حرص موجب ضرر است!
سگی با تکه گوشتی در دهان، از رودخانهای میگذشت. او با دیدن عکس خودش در آب تصور کرد سگ دیگری را با تکه گوشت بزرگتری میبیند؛
بخوانید