کسی گفت: «در گذشته، این کافران بودند که بتها را میپرستیدند و در پیشگاه آنها نماز میگزاردند، اما اکنون ما این کارها را میکنیم. به پابوسی مغولها میشتابیم، در پیشگاه آنها سجده میکنیم و بااینهمه خود را مسلمان میدانیم.
بخوانیددنیای نوجوانان
قصه های شیرین فیه ما فیه: شکمبهی شعر
خویِ من بهگونهای است که دوست ندارم هیچکس از دست من دلآزرده شود. گاه پیش میآید کسانی در گرماگرم سَماع، دستافشان و پایکوبان خود را به من میکوبند و یارانم آنها را از من دور میکنند...
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: جام جواهرنشان لبریز از سرکه
هرکسی که محبوب است، خوب است؛ اما چنین نیست که هرکسی که خوب باشد محبوب هم باشد. به مجنون گفتند: «میخواهی از لیلی خوبتر نیز به تو نشان بدهیم؟»
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: روزهی مرد خَر مُرده
مردی، خرش را گم کرد و در آرزوی یافتن او سه روز روزه گرفت، اما در روز چهارم، خرش را در گوشهای مرده یافت. دلش سخت شکست و آنقدر رنجید که سرش را بهسوی آسمان گرفت و گفت...
بخوانیدقصه های شیرین فیه ما فیه: راز جهانگشایی مغولها
در اندرون آدمی، عشق و درد و بیقراری و خواستهای است که اگر هزاران دنیا از آنِ او شود، بازهم آسایش و قرار نمییابد. مردم در دانش و هنر و اینهمه پیشه پیچیدهاند و باز آرامش ندارند، زیرا چیزی که دل آنها میخواهد، بهآسانی به دست نمیآید.
بخوانید