در سرزمینی در کنار چشمهای پرآب، تعدادی فیل به خوبی و خوشی زندگی میکردند. چشمه، صاف و زلال بود و وقتیکه عکس آسمان و ابرها در آن میافتاد، مانند تابلویی زیبا به نظر میرسید که تغییر شکل میداد.
بخوانیددنیای نوجوانان
قصههای کلیله و دمنه: شب، ستاره و دزد / صاحبخانهی باهوش و دزدهای نادان
شب بود. ستارهها مانند پولکهای براق میدرخشیدند و آسمان و کوچهها را روشن کرده بودند. احمد توی حیاط دراز کشیده بود و به اینهمه زیبایی نگاه میکرد.
بخوانیدافسانه هندی: برهمن و شاگردش / سرانجام حرص و طمع
برهمن شاگردی داشت که همیشه گرسنه بود؛ زیرا برهمن در همهی روز تنها یک قرص نان ذرت کوچک به وی میداد.
بخوانیدافسانه هندی: ظرف سحرآمیز / سرانجام حرص و طمع
در دهکدهای دهقانی بود که «سومیلاکا» نام داشت. این دهقان شب و روز برای ارباب ده کار میکرد، اما از همه زحمتش تنها تکه نانی عایدش میشد.
بخوانیدقصههای کلیله و دمنه: آرزو / آرزوی مردی که دختر نداشت
سالهای سال پیش، مردی مؤمن و عابد با همسرش در خانهای کوچک زندگی میکردند. آنها بچه نداشتند و خیلی دلشان بچه میخواست.
بخوانید