داستان آموزنده: زنجره حشرۀ آوازهخوان و دورهگرد است. همۀ فصل بهار و تابستان که هوا خوب است مشغول ولگردی و آوازهخوانی است و هرچه گیرش میآید میخورد و دلخوش، زیر آواز میزند.
بخوانیدقصههای لافونتن
قصههای لافونتِن: ماهی کوچک و ماهیگیر || نقد امروز به از نسیه!
داستان آموزنده: ماهیگیری لب جوی نشسته بود و قلاب ماهیگیری را به آب انداخته در انتظار ماهیای بود که به قلاب بیفتد. ناگهان قلاب تکانی خورد و ماهیگیر آن را از آب بیرون کشید.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان انجمن موشان || پیشنهاد باید عملی باشد
داستان آموزنده: گربهای بود جنگجو و موش آزار. هرکجا موشی را سراغ میکرد او را میگرفت و میخورد، آنقدر موش گرفت و کشت و خورد که نزدیک بود نسل موشان برافتد.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان گوزن و درخت انگور || سزای نمک نشناسی
داستان آموزنده: یک شکارچی گوزنی را نزدیک جنگل دید و برای اینکه شکارش کند او را دنبال کرد. گوزن بهشتاب خود را به جنگل رساند و در پی جایی میگشت که خود را از چشم شکارچی پنهان کند.
بخوانیدقصههای لافونتِن: داستان گربه، راسو و خرگوش || قاضی فاسد
داستان آموزنده: خرگوشی چند روزی از خانۀ خود سفر کرد. یک روز راسویی از جلوی خانۀ او میگذشت دید کسی در آن نیست. چون خسته بود و جایی را نداشت توی آن خانه منزل کرد. چند روز بعد خرگوش از سفر بازآمد.
بخوانید