«شیاولو» نام یک حشره کوچولوی درخشان است که البته شبها از خودش نور میدهد، درست مثل کرم شبتاب. مدتی بود که شب فرارسیده بود. ولی مادر شیاولو اثری از او نمیدید. کمکم نگران شد و در جنگل به جستوجوی او پرداخت.
بخوانیدقصه آموزنده کودکانه: قناریهای کوچولو / دوری از دوستان، مایهی دلتنگی است
«آمی» دو تا قناری زرد و خیلی زیبا داشت. آن دو از صبح تا شب آواز میخواندند و دل اطرافیان را شاد میکردند. «شیاو یوان» نیز که دوست آمی بود هرروز به دیدن قناریها میآمد و هر دو باهم به تماشای قناریها مینشستند.
بخوانیدقصه های قشنگ فارسی: شریک بدجنس / عاقبت خیانت در دوستی و شراکت
در زمانهای قدیم دو شریک تصمیم گرفتند که برای کسبوکار از شهر خود به شهر دیگری بروند. یکی از آنها حقهباز و بدجنس بود؛ اما دیگری مرد سادهدلی بود. آنها پسازآنکه وسایل سفر خود را برداشتند، از خانوادههای خود خداحافظی نمودند و بهطرف شهر دیگر حرکت کردند.
بخوانیدقصه های قشنگ فارسی: کلیله و دمنه / عاقبت حسادت به دوستان
هزاران سال پیش، در جنگل خوش آبوهوا و زیبایی دو تا روباه زندگی میکردند. آن دو باهم برادر بودند، یکی از آنها کلیله و دیگری دِمنه نام داشت. کلیلهودمنه در خدمت شیری بودند و آن شیر به تمام حیوانات آن جنگل حکومت میکرد.
بخوانیدداستان آموزنده: فایده ی دانستن زبان / توانا بود هرکه دانا بود
روزی روزگاری در کشور سوییس مرد ثروتمندی زندگی میکرد. این مرد فقط یک پسر داشت که کمی کودن بود و نمیتوانست چیزی یاد بگیرد. یک روز پیر مرد به پسرش گفت: «حالا که من نمیتوانم چیزی توی کله ی تو فرو کنم، تو را پیش استاد مشهوری میفرستم.
بخوانید