مدیر ایپابفا

دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی، آشنا با فرایند بازتولید متن به روش OCR، تولید کتاب EPUB ایپاب برای گوشی و تبلت، علاقمند به بازآفرینی و بازخوانی کتاب های قدیمی و قصه های خاطره انگیز

داستان کودکانه پاهایی که دیگر درد نمی‌کنند / به بابا احترام بگذارید

قصه-کودکانه-قبل-از-خواب-چینی-پاهایی-که-دیگر-درد-نمی‌کنند

جوجه مرغ و دوستش جوجه اردک تصمیم گرفتند به میان جنگل بروند و کمی با حیوانات جنگلی بازی کنند. از یک دشت سرسبز گذشتند تا به بوته‌های جنگلی و گل‌های وحشی رسیدند. یک پروانه‌ی زیبا مشغول گشت‌وگذار در میان گل‌ها بود و بالا و پائین می‌رفت

بخوانید

داستان آموزنده پروانه و نور / استفاده نادرست از هرچیزی مضر است

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-پروانه-و-نور

پروانه‌ای رنگارنگ و سرگردان، در تاریکی به این‌طرف و آن‌طرف پرواز می‌کرد تا اینکه نوری از دور دید. فوراً به‌طرف نور حرکت کرد و به دور شعله‌ی نور شروع به چرخیدن کرد. مجذوب درخشش زیبای نور شده بود و از اینکه در حال گردش به دور آن، ستایشگرش باشد، چندان خوشنود نبود.

بخوانید

داستان آموزنده گل ساعتی / پا را از گلیمت درازتر نکن

قصه-ها-و-افسانه-های-لئورناردو-داوینچی-گل-ساعتی

در سایه‌ی یک پرچین، بوته‌ی گل ساعتی پرگلی، شاخه‌های خزنده و بالارونده‌اش را به دور شاخ و برگ‌های درخت کوچکی پیچیده و بالا رفته بود. آن‌چنان تند و بی‌پروا بالا می‌رفت که روزی ناگهان خودش را بالای پرچین دید و بعد به دومین پرچینی که کنار جاده بود رسید

بخوانید