روزی یک نوازنده ویولن راه سفر در پیش گرفت. راهی که انتخاب کرده بود از یک جنگل میگذشت.
بخوانیدقصه صوتی غنچهی کوچولو بخند / با صدای مریم نشیبا
میمون از حیوانات پرسید: شما می دونید چرا توی این جنگل هیچ پروانه ای نیست؟
بخوانیدقصه صوتی: خونهی خاله کدوم وره؟ / با صدای مریم نشیبا
آقا کلاغه خیلی ناراحت بود. او دلش برای خاله اش تنگ شده بود. او دلش می خواست پرواز کند و برود پیش خاله اش.
بخوانیدداستان کوتاه: طاغوت و یاقوت هر دو زن بودند / الهه عروضی
روز پائیزی قشنگی بود. یکهو ابرها همه جمع شدند یکجا. هوا تاریک شد. باد شدیدی آمد و در و پنجرهها به هم خوردند.
بخوانیدداستان کوتاه: لکهها / زویا پیرزاد
یک سال بعد از آشناییشان، مادر لیلا وقت معرفی علی به عمهی لیلا که تازه از آمریکا آمده بود گفت «علیآقا، نامزد لیلا جان».
بخوانید