خانم ابر فرزندان زیادی دارد. فرزندانش قطرههای کوچک آب هستند. او فرزندانش را با خود در آسمان آبی به پرواز درمی میآورد و همراه موسیقی باد آنها را میرقصاند. آنها بسیار مهرباناند و شاداب.
بخوانیدداستان کودکانه این صدای عجیبوغریب چیست؟ / از چیزهای معمولی نباید ترسید
«لاودون» تازه پنج سالش تمام شده است. او دختر کوچولوی زیبایی است. صورت سرخ تپلمپلی دارد. موهای مشکی و صافی دارد که همیشه شانه کرده است. دختر مؤدب و تمیزی است. خلاصه از آن دخترهایی است که هرکسی دوستش دارد.
بخوانیدداستان آموزنده کودکانه خرس مهربان / با دیگران مهربان باشیم
کلاغ کوچولو همانطور که پروازکنان میرفت، قارقار هم میکرد و به همهی موجودات جنگل میگفت: «بهار آمده، بهار آمده!» آقا خرسه که عاشق خوردن شیرهی درخت بامبو بود با شنیدن حرف کلاغ راه افتاد تا به جنگل درختان بامبو برسد و دلی از عزا درآورد
بخوانیدداستان کودکانه پیش از خواب چراغ دریایی و دوستان مهربانش / به یکدیگر کمک کنیم
داستان کودکانه پیش از خواب چراغ دریایی و دوستان مهربانش دریای خیلی بزرگی وجود داشت که محل رفتوآمد کشتیهای خیلی بزرگ بود. یک چراغ دریایی نیز در کنار دریا روی یک بلندی برای راهنمایی کشتیها و نشان دادن راه به آنها قرار گرفته بود. آن شب چراغ دریایی احساس ضعف …
بخوانیدداستان کودکانه پرتقال های کنار پنجره / بی اجازه به میوه درختان دست نزنیم
خانهی «ویشِنگ» در کنار یک باغ بزرگ پرتقال قرار داشت. در کنار پنجرهی اتاقی که ویشنگ در آن زندگی میکرد، یک درخت بزرگ پرتقال، شاخههایش را تا توانسته بود بالا آورده بود و با وزش باد آنها را به پنجرهی اتاق میزد.
بخوانید