روزی روزگاری، مرد بسیار فقیری بود که به سختی میتوانست معیشت خود و پسرش را فراهم کند.
بخوانیدافسانهی سه کوتوله در جنگل / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، در روزگاران پیشین مردی بود که دختری داشت، وی همسرش را از دست داده بود. در آن نزدیکیها زن بیوهای زندگی میکرد که او هم دختری داشت.
بخوانیدافسانهی راپونزل / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزی روزگاری، زن و مردی بودند که خیلی دلشان میخواست بچه داشته باشند. کلبه آنها دو پنجره کوچک داشت که به باغ زیبا و پرگل و سبزهای باز میشد.
بخوانیدافسانهی هنسل و گرتل / قصهها و داستانهای برادران گریم
در روزگاران قدیم، نزدیک جنگلی بزرگ، هیزم شکن پیری زندگی میکرد. او دو فرزند داشت؛ پسری به نام هنسل و دختری با نام گرتل. آنها فقیر بودند.
بخوانیدافسانهی آهوی جادو شده / قصهها و داستانهای برادران گریم
روزگاری، برادر و خواهری بودند که خیلی همدیگر را دوست داشتند. مادر آنها مرد و پدرشان زن دیگری گرفت.
بخوانید