مدیر ایپابفا

دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی، آشنا با فرایند بازتولید متن به روش OCR، تولید کتاب EPUB ایپاب برای گوشی و تبلت، علاقمند به بازآفرینی و بازخوانی کتاب های قدیمی و قصه های خاطره انگیز

قصه ایرانی: تا به نفع تو بود زر بود؟ / معیارهای دوگانه در قضاوت

قصه-شیرین-ایرانی-تا-به-نفع-تو-بود-زر-بود؟

روزی روزگاری در شهری کوچک یک قاضی خسیس و طمع‌کار زندگی می‌کرد. مرد قاضی پسری داشت بسیار شرور و مردم‌آزار که کسی از دست کارهای او در امان نبود. روزی پسر قاضی همین‌طور که در کوچه قدم می‌زد، دید که گربه‌ی همسایه روی دیوار و در آفتاب لم داده و خوابیده است.

بخوانید

قصه ایرانی: از خودش دیوانه‌تر ندیده بود

قصه ایرانی: از خودش دیوانه‌تر ندیده بود 1

در زمان‌های قدیم مردی دیوانه و مردم‌آزار زندگی می‌کرد، هیچ‌کس از کارهای او آسایش نداشت و او برای همه دردسر درست می‌کرد. مرد دیوانه هر جایی که می‌رفت کسی پا به آنجا نمی‌گذاشت و از ترس او، همه از آنجا فرار می‌کردند. روزی از روزها مرد دیوانه به حمام رفت.

بخوانید

افسانه هندی: راماناندا، سپاهی دلیر / در جستجوی شهر خوشبختی

افسانه-هندی-قدیمی-راماناندا-سپاهی-دلیر

در شهر «برهمن پور» راجه‌ای می‌زیست که شخص بسیار بدخو و ظالمی بود. وی دختری داشت که او را لیلاواتی می‌خواندند. این دختر چون دوازده‌ساله شد آوازه‌ی زیبایی‌اش در همه‌ی کشورهای نزدیک و دور پیچید و چون به سن پانزده رسید، جوانان برجسته و نامی بسیاری برای خواستگاری او نزد پدرش آمدند.

بخوانید