در یک روستا زن و مردی زندگی میکردند. زن تنبل و بیعار بود و با کار کردن و زحمت کشیدن میانهای نداشت.
بخوانیدافسانهی خورشید همیشه پشت ابر نمیماند / قصههای برادران گریم
یک خیاط دورهگرد به دنبال کار، جاهای زیادی از سرزمینش را گشته بود ولی توفیقی به دست نیاورده بود
بخوانیدافسانهی فردیناند باوفا و فردیناند بیوفا / قصههای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، زنوشوهری بودند که در دوره رفاه و آسایش فرزندی نداشتند.
بخوانیدافسانهی سه همسفر / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. سه نفر بودند که تصمیم گرفته بودند همیشه باهم سفر کنند و در هر شهری که خواستند، کار کنند...
بخوانیدافسانهی فرزندان پادشاه / قصهها و داستانهای برادران گریم
یکی بود یکی نبود، پادشاهی بود که پسری کوچک داشت. پیشگویان پیشبینی کرده بودند وقتی پسرک به سن شانزدهسالگی برسد گوزنی او را میکشد.
بخوانید