ابو عبدالله بن جنید در شهر «واسط» زندگی میکرد، روزی حضرت حجت علیه السلام غلامی را نزد او میفرستد تا او را بفروشد.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): حقّ پسر عمویت را جدا کن!
شخصی از مردم عراق نزد من آمد، او سهم امام علیه السلام مال خودش را آورده بود. من آن را برای حضرت علیه السلام فرستادم.
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): بروید کربلا تا زبان نوجوان باز شود!
«سُرور» مرد عابد و زاهدی بود، و هیچگاه صدایش را بلند نمیکرد. روزی او را در اهواز دیدم، میگفت ...
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): نام او را محمّد بگذارید!
در قُم مردی مدعی شده بود که بچهای که همسرش بدان باردار است، از نطفه او نیست!
بخوانیدداستانهای امام زمان (عج): پیام را برسان و نترس!
هنگامی که حسین بن روح، نایب خاص امام زمان علیه السلام در زندان معتضد عبّاسی به سر میبُرد شیعیان به وسیله شلمغانی با حسین بن روح در ارتباط بودند
بخوانید