«اِستان» یعنی همان «اِستن لورل» لاغراندام احساس تنهایی میکرد. برای همین رفت و یک توله سگ ناقلا به نام پشمالو خرید. اما هاردی چاق اصلاً از سگ خوشش نمیآمد...
بخوانیدقصه مصور کودکانه: لکلک و روباه || عاقبت حیلهگری و بدجنسی
در روزگاران قدیم در جنگلی که سبز و خرم و پر از گل و گیاه بود، انواع و اقسام جانوران وحشی و پرندگان کوچک و بزرگی در آن زندگی میکردند
بخوانیدقصه مصور کودکانه و آموزنده: لاکپشت بلندپرواز
در روزگاران بسیار قدیم در کنار بیشهای سبز و خرم، لاکپشتی زندگی میکرد که در تمام اوقات، افکار پوچ و واهی در سر میپروراند.
بخوانیدقصه مصور آموزنده برای کودکان: لاکپشت فداکار
وقتیکه لاکپشت کوچولو از تخم بیرون آمد، مادرش آنجا بود. مادر، اسم او را «سنگی» گذاشت.
بخوانیدداستان مصور کودکان: تام سایر و دزدان گنج
تام سایر پسربچه یتیمی بود که در خانه عمة فقیرش «پولی» زندگی میکرد؛ اما نگهداری از او کار سادهای نبود.
بخوانید