مدیر ایپابفا

دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی، آشنا با فرایند بازتولید متن به روش OCR، تولید کتاب EPUB ایپاب برای گوشی و تبلت، علاقمند به بازآفرینی و بازخوانی کتاب های قدیمی و قصه های خاطره انگیز

قصه‌ آموزنده: دشمن در لباس دوست || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-دشمن-در-لباس-دوست

در زمان قدیم روزگاری بود که یهودی‌ها و نصرانی‌ها باهم دشمنی داشتند و یک شهر بود که مردم در آنجا بیشتر یهودی بودند و کمتر نصرانی، و این شهر حاکمی ظالم داشت و این حاکم نفع خود را در آن دیده بود که خود را یک یهودی متعصب نشان بدهد

بخوانید

قصه‌ آموزنده: زبان حیوانات || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-زبان-حیوانات

یک روز یک نفر آمد پیش حضرت موسی و گفت: «ای موسی، من سال‌هاست که به تو ایمان آورده‌ام ولی از دین تو سودی نبرده‌ام، امروز آمده‌ام یک خواهش از تو بکنم.» موسی گفت: «خواهشت را بگو، اگر بتوانم برآورده می‌کنم.» آن مرد گفت: «می‌خواهم از خدا بخواهی زبان حیوانات را به من بیاموزد

بخوانید

قصه‌ آموزنده: مریض خیالی || قصه‌های مثنوی مولوی

داستان-های-آموزنده‌ی-مثنوی-مولوی-قصه‌ی-مریض-خیالی

یک روز صبح وقتی یکی از شاگردان مکتبخانه‌ی ملا به مکتب می‌رفت دید چند تا از شاگردان مکتبخانه شیخ دارند توی کوچه بازی می‌کنند پرسید: «چرا مدرسه نرفته‌اید؟ گفتند: «جناب شیخ مریضی شده و سه چهار روز مکتب را تعطیل کرده.»

بخوانید