شاعری یک شعر بالابلند در تبریک عید ساخت و در آن از خوبیهای پادشاه زمان خود خیلی تعریف کرد و در مدح و ستایش او بسیار کوشش کرد و روز عید نوروز برای خواندن آن شعر و گرفتن صِله و عیدی به دربار پادشاه رفت.
بخوانیدقصه آموزنده: سلمان کر و شعبان کر || قصههای مثنوی مولوی
یک پیرمرد بقال بود به نام سلمان که گوشش سنگین بود و مردم اسمش را گذاشته بودند «سلمان کر» وقتی کسی میخواست از دکان بقالی سلمان چیزی بخرد بایستی به صدای بلند حرف بزند تا سلمان بشنود...
بخوانیدقصه آموزنده: کودک حلوا فروش || قصههای مثنوی مولوی
شخصی بود که اسمش «شیخ احمد خضری» بود و در شهر خود به خوبی و خیرخواهی معروف شده بود. این شیخ احمد روزی روزگاری مرد ثروتمندی بود و هر چه داشت کمکم به مردم فقیر و بینوا بخشید تا اینکه داراییاش تمام شد.
بخوانیدقصه آموزنده: فیل شناسی در تاریکی || قصههای مثنوی مولوی
چند نفر هندی از هندوستان با یک فیل سفر میکردند و در کشورهایی که مردم فیل ندیده بودند آن را به نمایش گذاشته بودند و پولی میگرفتند و زندگی خودشان را میگذراندند.
بخوانیدقصه آموزنده: دو غلام || قصههای مثنوی مولوی
در آن زمانها که خریدوفروش غلام و کنیز رواج داشت مرد ثروتمندی سفارش داد که از میدان بردهفروشها دو غلام برایش بخرند. رفتند و دو غلام خریدند. یکی را به صد درهم و یکی را به بیست درهم.
بخوانید