هری کمک کردن به دیگران رو خیلی دوست داشت. برای همین مردم به اون میگفتن «هری خیرخواه». هری با قناری زردش تو یه خونه تو خیابون اصلی شهر (پلاکشون هم بذار فکر کنم) پلاک ده. بله، زندگی میکردن.
بخوانیدداستان خنده دار: سه هالو / کی از همه احمق تر است!
در زمانهای گذشته سه برادر زندگی میکردند به نامهای «کونال» و «دونال» و «تایگال». این سه برادر هرکدام دارای مزرعهی سبز و خرمی بودند که در آن به کشت و زرع میپرداختند.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: نارگل و شغال: مواظب حیوانات باشیم + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 51#
اسم من نارگله. این هم بابای منه. این کلبهی ماست. این گل رو من و بابا باهم کاشتیم، اسمش نرگسه. این درخت توسکا هم خواهر دوقلوی منه، بابا اسمش رو گذاشته گلنار؛ اما من خواهر دیگه ای هم دارم، اسمش چیه؟ مرغ مینا!
بخوانیدداستان علمی تخیلی: مردی که دیده نمیشد / مرد نامرئی
یک شیمیدان انگلیسی پس از آزمایشهای زیاد توانسته بود خود را نامرئی سازد. این ویژگی به وی امکان داده بود که هر نوع دزدی را مرتکب بشود، بیآنکه کسی بتواند او را ببیند و کیفر دهد.
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: اولین قلک من: آموزش پس انداز به کودکان/ + متن فارسی قصه / قصه گو: خاله مهناز 50#
سلام، من گلی هستم. این هم قلک منه. ببینید، قلکم چقدر پره. البته قبلاً اینقدر پرپول و سنگین نبود. میخواید داستان پر شدن قلکم رو براتون تعریف کنم؟
بخوانید