آن روز مانند بسیاری از روزهای دیگر، پیاده و تنها از کوچهای در شهر کوفه عبور میکرد. در بین راه، زنی را دید که مشک آبی را بر دوش گذاشته است. سنگینی مشک آب، قد او را خمیده کرده بود...
بخوانیدداستان آموزنده کودکان: کلاغ و باغ پرندهها || خودت باش!
داستان آموزنده کودکان: سالها پیش، در گوشهای از سرزمین هندوستان، کلاغی تنها روی شاخههای درخت نارونی برای خودش آشیانه ساخته بود. در اطراف درخت نارون، باغی بزرگ، سرسبز و آباد بود که تعداد زیادی از پرندگان مختلف در آن زندگی میکردند.
بخوانیدجنگ بدر: داستان زندگی پیامبر اسلام برای کودکان و نوجوانان
اهالی شهر یثرب باخبر شدند که پیامبر خدا از مکه خارج شده است. ازاینرو هرروز بعد از نماز صبح به دروازۀ شهر میآمدند و منتظر تشریففرمایی آن حضرت میشدند و چون گرمی هوا شدت مییافت به خانههای خود بازمیگشتند.
بخوانیدکمکهای اولیه: داستان آموزشی کودکان || اگر زخمی شدیم چهکار کنیم؟
اسم این پسر سامان است. سامان پسر باهوش و دانایی است. او دربارهی کمکهای اولیه چیزهای زیادی میداند. کمکهای اولیه، کارهایی است که باید موقع آسیب دیدن انجام دهیم تا آسیبدیدگی بیشتر نشود و زودتر خوب بشویم.
بخوانیددر مصرف برق: داستان آموزشی کودکان || در مصرف برق صرفهجویی کنیم!
اسم این پسر سامان است. سامان پسر خیلی خوبی است. او میداند که برق هم مانند آب خیلی باارزش است. به همین خاطر، هیچوقت برق را هدر نمیدهد.
بخوانید