مهری کوچولو خیلی خجالتی بود برای همین هیچ وقت از خانه بیرون نمیرفت. مهری چون خیلی خجالتی بود به هیچ کس سلام هم نمیکرد. او هیچ دوستی نداشت. یک روز مهری حوصله اش سر رفته بود ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: موش های کوچولو || موش مرتب و موش نامرتب
موشان خیلی بی نظم بود و موشی خیلی مرتب و پاکیزه. موشی خیلی مهربان بود و همیشه ریخت و پاش های موشان را جمع و جور میکرد ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: پشمک و دوستان جدیدش || گربهی بی خواب!
چند تا گربه با هم همبازی بودند. پشمک هر کاری کرد خوابش نبرد. او تصمیم گرفت ستارهها را بشمرد. یک، دو، سه ... ولی اصلاً خوابش نبرد که نبرد...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: ماه و ستاره || با صدای: مریم نشیبا
زهرا کوچولو تا به آسمان نگاه نمیکرد خوابش نمیبرد. برای همین همیشه پشت بام میخوابید. او دلش میخواست روزها هم ماه را ببیند. اما یک شب ماه در آسمان نبود ...
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: خورشید و گل سرخ || با صدای: مریم نشیبا
صبح شده بود و خورشید نورش را روی گل سرخ پاشید. ولی گل سرخ هنوز خوابش میآمد. او گلبرگش را روی صورتش کشید و خواست بخوابد. خورشید خانم وقتی فهمید که او دوست ندارد زود از خواب بیدار شود، چیزی در گوش گلهای دیگر گفت ...
بخوانید