مدیر ایپابفا

دانش آموخته زبان و ادبیات انگلیسی، آشنا با فرایند بازتولید متن به روش OCR، تولید کتاب EPUB ایپاب برای گوشی و تبلت، علاقمند به بازآفرینی و بازخوانی کتاب های قدیمی و قصه های خاطره انگیز

افسانه های مغرب زمین: هانس و مرد کوچک آهنی / یک دل پاک و بی الایش بهتر از غرور بی جاست!

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-هانس-و-مرد-کوچک-آهنی

ممکن است فکر کنید که هر پادشاهی خوشبخت است؛ زیرا شاهان پول زیادی برای خرج کردن دارند. آن‌ها بهترین اسب‌ها را برای سوارشدن دارند؛ بهترین جواهرات را برای آویختن و بزرگ‌ترین قصرها را برای زندگی کردن؛ اما روزگاری پادشاهی بود که همه‌ی این چیزها را داشت ولی شاد نبود.

بخوانید

افسانه های مغرب زمین: شیر زخمی / قصه ای از سحر و طلسم

افسانه-های-مغرب-زمین-ایپابفا-شیر-زخمی

یکی بود یکی نبود. دختر جوان و زیبایی بود به نام «جانینا» که از گاوهای یک کشاورز نگهداری می‌کرد. این کار چندان موردعلاقه او نبود؛ اما جانینا بچه یتیمی بود که نه خانه‌ای داشت، نه پول و ناچار بود که این کار را بکند.

بخوانید

افسانه های مغرب زمین: جک و لوبیای سحرآمیز

افسانه های مغرب زمین: جک و لوبیای سحرآمیز 2

در زمان‌های قدیم بیوه‌زن دهقانی زندگی می‌کرد که خیلی فقیر بود. تنها کسی که او در این دنیا داشت پسری بود به نام «جک» و گاوی که اسمش «دِیزی بِل» بود. جک کارهای کوچکی برای راحتی و خوشحالی مادرش انجام می‌داد. ولی او هیچ کاری را جدی نمی‌گرفت و در هیچ کاری پشتکار نداشت.

بخوانید