مرگ عنکبوتهای شهر هم مثل مردن عنکبوتهای صحرا است. حالا ببینیم چطوری: روزی، یکی از آنها که در خانهای زندگی میکرد، فکر جالبی به سرش زد.
بخوانیدقصه های داوینچی: روباه و زاغ / روباه حیلهگر همیشه حیلهگر است
روباه گرسنهای تمام جنگل را به دنبال شکار زیر پا گذاشته بود. از زیر درختی رد شد که از میان شاخههای آن صدای قارقار زاغها میآمد.
بخوانیدقصه های داوینچی: برف | افتادگی آموز اگر طالب فیضی ، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است
روزگاری، کمی برف از نوک صخرهای آویزان بود و صخره هم درست روی قلهی کوه بسیار بلندی قرار داشت. برف حواسش را خوب جمع کرد و شروع کرد به فکر کردن
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه پرهیز از تنهایی
در آن بالابالاهای یکی از کوههای استرالیا، بر روی صخرهی بزرگی یک کانگوروی پیر زندگی میکرد. این کانگوروی دُم جنبان از نوع کانگوروهای بزرگی کوهستانی بود که در لهجهی محلی بومیان استرالیا «والارو» نامیده میشود.
بخوانیدافسانه هایی از بومیان استرالیا: افسانه رنگینکمان و بچههای نافرمان
در آن دور دورها نزدیک به غروبگاه خورشید و در وسط آبهای آبی دریا اژدهای بسیار بزرگی زندگی میکرد که هنوز هم زنده است. فلسهای رنگارنگ و درخشندهای دارد که هر وقت پشت خود را خم کند و آفتاب بر آن بتابد رنگهای قشنگ این فلسها در آسمان منعکس میشود
بخوانید