یکی بود، یکی نبود. یک پسته دهان بسته بود که کنار چاه آبی نشسته بود. باد آمد و پسته را قل داد و توی چاه انداخت. پسته خواست داد بزند و کمک بخواهد، اما نتوانست، چون دهانش بسته بود.
بخوانیدقصه کودکانه: آقا کمده / کمدی که درش همیشه باز بود
یکی بود، یکی نبود. یک کمد چوبی بود که درش همیشه باز بود. کمد چوبی مال یک دختر کوچولو بود. دختر کوچولو همیشه یادش میرفت که در کمد را ببندد.
بخوانیدقصه کودکانه سه تا دوست / کفشدوزک بی خال و شاپرک بی بال
یکی بود، یکی نبود. یک کفشدوزک بود که خال نداشت. یک شاپرک بود که بال نداشت. یک جیرجیرک هم بود که حال نداشت. یک روز، کفشدوزک بیخال و شاپرک بیبال و جیرجیرک بیحال به هم رسیدند. از حال و احوالِ هم پرسیدند. حرفی زدند و حرفی شنیدند.
بخوانیدقصه کودکانه: قرمزی / وقتی رنگ قرمز قهر کرد
پری کوچولو، قرمزی را دوست نداشت. همیشه میگفت: «کاش که کفش من، این رنگی نبود! کاش سیاه بود مثل کفش بابا، یا سفید بود مثل کفش مامان، یا یک رنگ دیگری بود مثل کفش همهی آدمبزرگها.»
بخوانیدقصه صوتی کودکانه: جیرجیرک آوازخوان و 4 قصه صوتی دیگر / با صدای: پگاه قصهگو #55
فهرست قصه های این مجموعه: 1- جیرجیرک آوازخوان 2- چاه و منار 3- در دیزی بازه، حیای گربه کجاست؟ 4- من آرزو دارم 5- مومو و نمدی
بخوانید