سال‌ها پیش خاقانی بر سرزمین چین فرمانروایی می‌کرد که زیباترین کاخ دنیا را داشت. تمام کاخ این خاقان از چینی گران‌بها ساخته شده بود و آن‌قدر ظریف و شکننده بود که همیشه یک نفر از آن پاسداری می‌کرد تا مبادا با کوچک‌ترین بی‌احتیاطی بشکند

فهرست قصه های این مجموعه: 1- جان مریم 2- امیر کوچولو 3- برف نو 4- افسانه ای از افغانستان 5- بوی خوش زمستان، بوی گل یخ

به چاقالو کوچولو قول داده بودم که برایش جشن تولد بگیرم. یک روز وقتی‌که دایی جانم به خانه ما آمد از او پرسیدم: «دایی جان، چه روزی از سربازی برگشتید؟»

باغ عمویم، پُر از درخت‌های سیب بود. آن شب، بعد از خوردن شام، عمویم گفت: «فردا می‌خواهم سیب‌ها را بچینم!» من پرسیدم: «عمو جان اجازه می‌دهید که من و دخترعمو هم بیاییم؟» عمویم گفت: «باشد! شما هم بیایید!»

هوا خیلی گرم بود. پدرم تصمیم گرفت که ما را به روستا ببرد تا چند روزی در آنجا بمانیم. عمویم در آن روستا زندگی می‌کرد. اول نمی‌خواستم چاقالو کوچولو را با خودم به روستا ببرم، اما دلم برایش سوخت.