زنبور کوچولو در زندان
ترجمه و بازنویس: الدوز کاظم زاده
چاپ: 1369
نگارش، بازخوانی، بهینهسازی تصاویر و تنظيم آنلاين: گروه قصه و داستان ايپابفا
بهار با تمام زیباییهایش از راه رسیده بود. گلهای خوشرنگ و زیبا همهجا را پر کرده بودند.
زنبور کوچولو با شادی از گلی به گل دیگر میپرید و با خود میگفت:
- «پرواز در زیر این آسمان آبی چقدر زیباست.»
آنچنان غرق پرواز بود که سروصدای پشت سرش را نمیشنید. شاید اگر کمی بازیگوشی نمیکرد میتوانست نزدیک شدن خطر را احساس کند.
ناگهان زنبورهای وحشی به زنبور کوچولو حمله کردند و او را گرفتند. بیچاره زنبور کوچولو هرچه فریاد زد و کمک خواست، کسی صدایش را نشنید.
زنبورهای وحشی دست و پای زنبور کوچولو را به چوبی بستند و او را به لانه خودشان بردند. بیچاره زنبور کوچولو هرچه سعی کرد فرار کند، فایدهای نداشت.
وقتی به خانه زنبورهای وحشی رسیدند، او را به زندان انداختند. یکی از زنبورهای وحشی، زنبور بیچاره را زیر مشت و لگد انداخت. ترس تمام وجود زنبور کوچولو را فرا گرفته بود.
قبل از اینکه زنبور کوچولو به این زندان بیفتد، زنبورهای وحشی حشرات دیگری را هم دستگیر و زندانی کرده بودند.
عده زیادی از زندانیها، زنبور کوچولو را میشناختند. بعد از رفتن زنبور وحشی زندانبان، آنها بهطرف زنبور کوچولو آمدند و حالش را پرسیدند.
زنبور کوچولو بعدازاین که ماجرای زندانی شدن خودش را برای حشرههای زندانی تعریف کرد، ادامه داد:
– دوستان! ما باید راهی برای فرار پیدا کنیم!
حشرههای زندانی برای زنبور کوچولو شرح دادند که زندانیان زنبورهای وحشی نمیتوانند فرار کنند. یکی از آنها گفت:
– فرار امکان ندارد. ممکن است همگی ما را بکشند.
زنبور کوچولو روی قارچی نشست و مشغول فکر کردن شد. با خود گفت:
– کاش دوستانم اینجا بودند و به من کمک میکردند.
او خوب میدانست که اگر فکر کند، بالاخره راه آزاد شدن را پیدا خواهد کرد.
زنبور کوچولو بلند شد و بهطرف در رفت. از پشت در صدای حرف زدن زنبورهای وحشی به گوش میرسید. آنها درباره حمله به کندوی زنبورها بحث میکردند.
زنبور کوچولو با خود گفت:
– باید هرچه زودتر زنبورها را خبر کنیم!
مشغول فکر کردن بود که از پشت پنجره چشمش به مورچه افتاد. مورچه یکی از دوستان قدیمی او بود. زنبور کوچولو گفت:
– دوست عزیز، میتوانی ما را از این زندان نجات دهی؟
مورچه دستبهکار شد. به خانه رفت و بیل کوچک را همراه خود آورد. با کمک بیل، دیوار زندان را سوراخ کرد. زنبور کوچولو از زندان خارج شد.
بعد از زنبور کوچولو، تمامی حشرههای زندانی آزاد شدند. آنها از مورچه تشکر کردند و بهطرف خانههای خود به راه افتادند. زنبور کوچولو فوراً به کندو رفت و به زنبورها خبر داد که زنبورهای وحشی میخواهند به کندو حمله کنند.
«پایان»
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)