دختر پرتقالی
(نویسنده کتاب دنیای سوفی)
ترجمه: مهوش خرمی پور
ویراسته: ویدا اسلامیه
چاپ هشتم: 1390
تایپ و بازخوانی: گروه فرهنگ و ادبیات ایپابفا
آغاز رمان:
پدرم یازده سال پیش از دنیا رفت. در آن زمان من چهار سال بیشتر نداشتم و در خواب هم نمیدیدم که روزی بتوانم دوباره با او ارتباط برقرار کنم. اما حالا قرار است هر دو باهم کتابی بنویسیم. اینها اولین سطرهای این کتاباند که من بهتنهایی به روی کاغذ میآورم اما بهزودی پدرم نیز مرا همراهی میکند. زیرا او حرفهای بیشتری برای گفتن دارد.
نمیدانم که در دنیای واقعیات چه قدر پدرم را به خاطر میآورم. احتمالاً فقط فکر میکنم که او را به خاطر میآورم؛ چراکه در بیشتر مواقع عکسهایش را تماشا میکنم. اما فقط از واقعی بودن یک خاطره اطمینان کامل دارم و آنهم زمانی اتفاق افتاد که من و پدرم در تراس نشسته بودیم و ستارهها را تماشا میکردیم.
در یکی از عکسهای من و پدرم، روی یک مبل چرمی قدیمی نشستهایم و به نظر میرسد که پدرم چیز بامزهای را برایم تعریف میکند. آن مبل را هنوز داریم. اما دیگر پدرم روی آن نمینشیند.
در عکس دیگری در بالکن شیشهای خانه، بر روی صندلی متحرک سبزرنگی راحت نشستهایم. این عکس از زمانی که پدرم از دنیا رفت همینجا آویزان است. حالا من روی صندلی راحتی سبزرنگ مینشینم و سعی میکنم آن را به حرکت درنیاورم؛ زیرا میخواهم افکارم را به صفحههای دفتر بزرگم منتقل کنم و بعدها همهی آنها را وارد کامپیوتر قدیمی پدرم بکنم. دربارهی این کامپیوتر هم باید توضیح بیشتری بدهم که بعد به آن میپردازم.
وجود عکسهای قدیمی که به زمان دیگری تعلق دارند همیشه برایم عجیب و غیرعادی بوده است. در اتاقم یک آلبوم بزرگ، پر از عکسهای پدرم هست و وجود اینهمه عکس از کسی که دیگر زنده نیست کمی ترسناک به نظر میرسد. البته از پدرم فیلم هم داریم و هر بار که در فیلم، صدای او را میشنوم موهای بدنم راست میشود. پدرم صدای پرطنین و بلندی داشت.
شاید بهتر بود نگهداشتن فیلم از کسانی که دیگر وجود ندارند و از میان ما رفتهاند، به قول مادربزرگم، «ممنوع» میشد. به نظر من درست نیست که کسی دربارهی مردهها جاسوسی و کندوکاو کند.
دریکی از این فیلمها صدای بلند و نازک خودم را هم شنیدهام که مثل صدای جوجه بوده است.
بله در آن زمانها پدرم بأس بود و من کلید پیانو.
دریکی از این فیلمهای ویدیویی، من روی شانههای پدرم نشستهام و تلاش میکنم که ستارهی نوک درخت کریسمس را روی آن بگذارم. اگرچه در آن زمان بیش از یک سال نداشتم موفق به انجام این کار شدم …
(این نوشته در تاریخ 5 مارس 2021 بروزرسانی شد.)