وینی پوه، خرس شکمو
بچهها همتون میدونید که وینی یک بچه خرس کوچولوی با مزه است. ولی این وینی خیلی خیلی شکمو و پرخوره. در واقع، از وینی کوچولو شکموتر توی دنیا پیدا نمیشه. وینی کوچولو تمام روز در اطراف جنگل پرسه میزنه و به دنبال عسل میگرده، آخه عسل خیلی دوست داره. همیشه امیدواره که یک نفر از اون دعوت کنه تا بره و عسل بخوره.
یک روز بچه خرس کوچولو رفت به خونه دوستش، بچه خرگوش، تا به اون سری بزنه. در همون وقت بچه خرگوش میخواست چای بخوره. بنابراین از وینی هم دعوت کرد که باهاش چای بخوره.
وقتی که چشم بچه خرس به عسلی که توی خونه بچه خرگوش بود، افتاد در یک چشم به هم زدن دعوت اونو قبول کرد و نشست پشت میز.
بچه خرگوش یک کمی عسل گذاشت توی بشقاب وینی. در یک لحظه تموم شد. بازهم بچه خرگوش یک کمی دیگه عسل توی بشقاب بچه خرس ریخت و باز هم …
بچه خرس خورد و خورد و خورد تا اینکه از بس که عسل خورده بود دیگه نمیتونست از جاش حرکت کنه.
وقتی که کوزه عسل خالی شد وینی با شکم پر گفت: «خیلی ممنونم دوست من، ته بندی خیلی خوبی بود.»
بچه خرگوش با تعجب گفت: «ته بندی؟ تو تمام کوزه عسل منو خوردی، تازه میگی ته بندی؟»
بچه خرس در حالیکه شکمش رو میمالید گفت: «به هر حال خیلی خوشمزه بود. علی خوشم اومد. ولی حالا دیگه بهتره برم خونه.»
ولی می دونید چه اتفاقی افتاد؟ وینی آنقدر خورده بود و چاق شده بود که از چاقی نمیتونست از میون در خونه بچه خرگوش رد بشه.
بچه خرگوش گفت: «حقت بود. کسی که زیاد بخوره همین جوری میشه! حالا باید چند روز لب به غنا نزنی تا لاغر بشی و بتونی بری بیرون.»
بچه خرسی بیچاره هم یک هفته لب به غنا نزد تا دوباره لاغر شد و تونست از در عبور کنه و به خونه بره.
(این نوشته در تاریخ 20 سپتامبر 2021 بروزرسانی شد.)