قصه آموزنده کودکانه
از تو حرکت از خدا برکت
الهام گرفته از کتاب: تخم هویج
نوشته: روت کراوس
باز نويس: مصطفی
نقاشی: عادل
چاپ دوازدهم: 1370
تايپ، بازخوانی، ويرايش تصاوير و تنظيم آنلاين: انجمن تايپ ايپابفا
به نام خدا
مجید از مدرسه که بیرون آمد، به يك بقالی رفت. دو ریال داد و يك سیر گندم خرید. او فکر خوبی در سر داشت. در راه زیر لب تکرار می کرد:
«از تو حرکت
از خدا برکت»
این حرف را معلم مجید گفته بود.
روز بعد گندمها را در باغچه کاشت و به آنها آب داد و گفت:
«از من حرکت،
از خدا برکت.»
مادرش گفت:
«می ترسم این گندمی که کاشته ای سبز نشود.»
پدرش گفت:
«می ترسم این گندمی که کاشته ای هرگز سبز نشود.»
مجید گفت در کتاب نوشته بود:
«ما نباید از بیگانه یا از دشمن گندم بخریم.»
برادر بزرگش گفت:
«این گندمها هرگز سبز نمی شود .»
مجید جواب داد در کتاب نوشته بود که:
« هر کس گندم بکارد یعنی آزادی کاشته است.»
آزادی خیلی خوب است.
مجید هر روز به گندمهایی که کاشته بود، آب می داد و علف های هرزه را از دور و برش می کند. مجید می گفت:
«از ما حرکت،
از خدا برکت.»
چند روز گذشت، گندمها سبز نشدند.
اما مجید کوچولو ناامید نشد. پیش خود گفت:
«باید در کارها صبر کرد. باید امیدوار بود. باید از خدا خواست.»
همه به او می گفتند که هرگز چیزی سبز نخواهد شد. مجید باز هم در جواب آنها گفت:
«نباید از دشمن گندم بخریم،
آزادی خیلی خوب است.
از ما حرکت،
از خدا برکت.»
اما او، با وجود همه این حرفها، هر روز به گندمی که کاشته بود آب می داد و علف های هرزه را از دور و برش می کند.
تا اینکه یک روز….
گندمها جوانه زدند.
مجید از خوشحالی خندید، به طرف اطاق دوید:
«مادر … مادر گندمها سبز شده، آزادی سبز شده.»
خواستن، توانستن است.
روزها گذشت.
گندمها سبز شدند و از زمین بیرون آمدند.
درست همانطور که يقين داشت گندمها بزرگ و بزرگتر شدند.
آنها را درو کرد، به بازار برد و گندمها را فروخت.
با پول آن يك کتاب خرید. روی کتاب نوشته بود:
« از ما حرکت
از خدا برکت. »
«خواستن، توانستن است»
«پایان»
کتاب داستان «از تو حرکت، از خدا برکت» توسط انجمن تايپ ايپابفا از روي نسخه اسکن، چاپ 1370، تايپ، بازخوانی و تنظيم شده است.
(این نوشته در تاریخ 23 فوریه 2024 بروزرسانی شد.)