قصه صوتی دخترانه
سه تا دوست خوب
+ متن فارسی قصه
خوب درس بخوانیم تا موفق شویم
قصهگو: خاله مریم نشیبا 57#
شب به خیر کوچولو
به نام خدایی که مهربانی و بخشندگیاش بیاندازه است، حد و حساب هم نداره.
سلام به روی ماه پسرهای گلم، دخترهای نازنینم. حال و احوالتون خوبه؟ الهی شکر، حال بزرگترها چطوره؟ خوب خوبه؟ بازهم شکر!
خب، عزیزهای دلبندم، انشاءالله که آمادهاین قصهی امشبو بشنوین و بعد هم به دنبالش یک خواب راحت داشته باشین. با دوستهاتون هم که دوستین دیگه، نه؟ روزها با همدیگه بازی میکنین، تفریح میرین، پارک میرین، خوش به حالتون!
«سه تا دوست خوب» اسم قصهی امشب مونه.
آمادهاین؟ بله؟ خیلی خب، بشنوین.
***
جونم براتون بگه:
پریسا و مریم و نرگس، سه تا دوست بودن. سه تا دوست خوب و صمیمی که کلاس اول و دوم را باهم گذرونده بودن. ولی خب، این میان پریسا نسبت به مریم و نرگس یککم زبر و زرنگتر و درسخون تر بود و همیشه توی امتحانات نمرههای بهتری میگرفت.
یک روز، وقتی مریم و پریسا قرار بود برن خونه ی نرگس اینها تا باهم برای امتحان ریاضی درس بخون، پریسا زنگ زد به خونه ی نرگس اینها و گفت: «نرگس جون، من ازت خیلی عذر میخوام. آخه مادربزرگم همینالان زنگ زد و گفت که میخواد همراه پدربزرگم بیاد خونه ی ما. من هم دلم خیلی برای مادربزرگ و پدربزرگم تنگ شده. آخه خیلی وقته که اونها را ندیدم. الآن هم میخواهم بمونم خونه و آنها را ببینم. از طرف من از مامانت عذرخواهی بکن.»
نرگس با مهربانی جواب داد: «این چه حرفیه، پریسا جون؟ خوب کاری میکنی که میمونی خونه تا پدربزرگ و مادربزرگ رو ببینی. از طرف من هم به هر دوشون سلام برسون.»
وقتی مریم کوچولو رسید خونه ی نرگس اینها و دوتایی کمکم آماده شدند تا باهم ریاضی بخونند، یکدفعه مریم کوچولو رو کرد به نرگس و گفت: «نرگس جون، دقت کردی که من و تو و پریسا هر سهتامون معمولاً یه اندازه درس میخونیم؟»
نرگس کمی فکر کرد و گفت: «آره، ما سهتا بیشتر وقتها باهم درس میخونیم. یه اندازه هم درس میخونیم.»
مریم گفت: «ما سه تا معمولاً یه اندازه هم وقت صرف بازی کردن و تماشای تلویزیون میکنیم، مگه نه؟»
نرگس گفت: «بله، درسته. همینطوره.»
مریم کوچولو با دلخوری گفت: «پس چرا پریسا همیشه درسش از ما بهتره؟ نمرههاش بیشتره.»
نرگس کمی من و من کرد و خواست حرفی بزنه که مریم کوچولو پرید وسط حرفش و با خوشحالی گفت: «من یه فکری دارم، نرگس جون.»
نرگس پرسید: «چه فکری؟»
مریم فوراً مریم سرش را جلو آورد و آرام تو گوش نرگس گفت: «ببین نرگس جون، ما اگه توی کلاس موقع امتحان از روی دست پریسا ببینیم و بنویسیم، نمره هامون مثل اون میشه. یا یه کار دیگه، بیا یواشکی دفتر و کتابهای پریسا رو از روی میز برداریم و توی کیف خودمون قایم کنیم تا نتونه اینقدر درس بخونه و نمرههای خوب خوب بگیره. چطوره؟»
نرگس اخم کرد و گفت: «ایبابا، این حرفها چیه میزنی؟ مریم! پریسا دوست ماست. ما نباید این کارو باهاش بکنیم.»
مریم زیر لب غرغری کرد و گفت: «من که دیگه فکری به ذهنم نمیرسه. اگه راست میگی، تو بگو چی کار کنیم؟ بگو چطور میتونیم مثل پریسا درس بخونیم و نمرههای خوب خوب بگیریم؟»
نرگس (بچهها!) یککمی فکر کرد. بعد با خودش گفت: «فهمیدم، مریم جون.»
مریم کوچولو گفت: «خب، به من هم بگو.»
نرگس گفت: «ما فقط باید کمی بیشتر از پریسا برای درس خوندن وقت بذاریم. اینجور که پیداست، پریسا درسها رو سریعتر از ما میفهمه. پس ما باید بیشتر از پریسا درسهامون رو بخونیم تا یاد بگیریم.»
مریم کوچولو لبخندی زد و گفت: «راست میگی ها. چرا به فکر خودم نرسیدم؟ منو باش که چه فکرهایی کردم واسه خودم.»
نرگس و مریم دوتایی باهم زدند زیر خنده. اونها آنقدر خندیدند و خندیدند که یکدفعه صدای مادر نرگس بلند شد که: «چه خبره بچهها؟ دارین برای هم لطیفه تعریف میکنین؟ خب، درستون رو بخوانید وروجکها!»
***
عزیزهای من، گلهای قشنگم. ما وقتی میبینیم دوستهامون تو کارهاشون موفقن، خوب درس میخونن، نمرههای خوب میگیرن، ما تازه باید خوشحال هم بشیم، تشویق کنیم که بهتر هم بشن و درعینحال سعی کنیم مثل اونها ما هم تلاش بکنیم. بعضیها خوب، خیلی باهوشاند. ولی ما باید چه کار بکنیم؟ بیشتر بخونیم که شبیه اونها بشیم. درسته؟ دقت بیشتری داشته باشیم. آفرین، آفرین به همهی شما عزیزهای گلم که این چیزها رو بهتر از ما میدونین.
امیدوارم همیشه موفق باشین. بله، سالم باشین، خندون باشین و دیگه چی باشین؟ گلگلی باشین، عزیزهای گلم.
خوب، خداحافظ تا فردا.
گنجشک لالا
سنجاب لالا
آمد دوباره مهتـــاب، لالا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
گُل زود خوابیـــد، مثلِ همیشـــه
قورباغه، ساکت! خوابیــده بیشـه
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
جنگل لا لالا
برکه لا لالا
شب بر همه خـوش تا صبحِ فــردا
لالا لالایی لالا لالایی… لالا لالایی لالا لالایی
(این نوشته در تاریخ 28 ژانویه 2024 بروزرسانی شد.)