دااستان-خنده-دار-ناراحت-نباش!

داستان خنده دار: ناراحت نباش!

داستان خنده دار

ناراحت نباش!

– مترجم: احمد سعیدی
– داستانی از کتاب: سه هالو، داستانهای خنده دار
– چاپ اول: اردیبهشت 1350

به نام خدا

یک روز مردی به حمام خانه‌اش رفت تا بدنش را بشوید. ولی وقتی وارد حمام شد ناگهان متوجه شد که لوله‌ی آب سوراخ شده و آب به‌شدت از داخل آن به خارج می‌ریزد.

مرد مزبور بلافاصله انگشت خودش را بر روی سوراخ نهاد و بدین‌وسیله جلو ریزش آب را گرفت و در همان حال، پسرش را که در اتاق دیگری بود صدا زد و گفت:

– جانی … جانی …

پسر کوچولوی مرد مزبور جواب داد:

– بله بابا. چکار داری؟

مرد درحالی‌که به‌شدت ناراحت بود گفت:

– پسر جان هر چه زودتر به لوله‌کش محله تلفن کن و بگو بیاید اینجا. چون لوله‌ی آب حمام سوراخ شده و من انگشتم را داخل آن نهاده‌ام تا جلو ریزش آب را بگیرم.

پسر کوچولو دیگر چیزی نگفت و چند دقیقه بعد دوان‌دوان به نزد پدرش آمد و گفت:

– بابا … بابا … دیگر همه‌چیز درست شد. تو می‌توانی انگشتت را از روی سوراخ لوله برداری.

پدرش پرسید:

– آفرین پسر جان! لوله‌کش آمده است؟

پسر کوچولو سرش را جنباند و گفت:

– نه بابا. خانه آتش گرفته و دیگر لازم نیست تو از بابت سوراخ شدن لوله‌ی آب ناراحت باشی.

پایان گل آقا



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *