قصه-کودکانه-قشنگ-پارک-با-مامان‌-بزرگ

قصه کودکانه قشنگ پارک با مامان‌ بزرگ

قصه کودکانه قشنگ

پارک با مامان‌ بزرگ

پایین جاده، یکم اون طرف تر از خونه‌ی پانیا، یک پارک بزرگ و سرسبز قرار داره!

whats-in-the-park-story-2

پانیا کمی خجالتیه اما بازی کردن توی پارک رو خیلی دوست داره! هرروز وقتی از مدرسه برمی‌گرده، به همراه مادربزرگش به پارک نزدیک خونه‌شون می‌ره!

whats-in-the-park-story-3

مادربزرگ برای این‌که خوب ببینه نیاز به عینک داره!

اما اون صداها رو خیلی خوب می‌شنوه!

عوضش پانیا توی دیدن و پیدا کردن چیزها خیلی خوبه! اون حتی از مادربزرگ هم بهتره!

whats-in-the-park-story-4

پانیا می‌تونه پرنده‌ها و حشرات جدید رو خیلی سریع ببینه و پیدا کنه!

whats-in-the-park-story-5

پانیا می‌تونه قشنگ‌ترین گل‌ها و بلندترین درخت‌ها رو به‌راحتی پیدا کنه!

whats-in-the-park-story-6

و تازه! پانیا توی پیدا کردن شکلات و شیرینی‌های مخفی مادربزرگ هم خیلی خوبه!

whats-in-the-park-story-7

مادربزرگ می‌پرسه:

اون چه صداییه که از پشت درخت میاد؟

پانیا می‌گه:

صداش مثل یک پرنده هست مادربزرگ؟

مادربزرگ می‌گه:

نه! صداش شبیه یک حیوون بزرگ‌تر از پرنده است! تو می‌تونی ببینی که اون چیه عزیزم؟

whats-in-the-park-story-8

پانیا گفت:

مادربزرگ! اون یه سگه!

whats-in-the-park-story-9

مادربزرگ با دماغش بو کشید و گفت:

پیف‌پیف! چه سگ بوگندویی!

whats-in-the-park-story-10

فردا ظهر، وقتی پانیا از مدرسه برگشت، سریع کیفش رو آماده کرد!

مادربزرگ پرسید:

پانیا! آماده‌ای که بریم پارک؟

پانیا با خوشحالی جواب داد:

بله! لطفاً بریم مادربزرگ!

whats-in-the-park-story-12

پانیا در خونه رو باز کرد و گفت:

مادربزرگ! نگاه کن کی اینجاست!

whats-in-the-park-story-13

پانیا به سگ کوچولو گفت:

تو ما رو پیدا کردی ناقلا! پس حالا باید حمومت کنیم!

whats-in-the-park-story-14

از اون روز به بعد، پانیا، مادربزرگ و دوست جدیدشون هرروز توی پارک باهم بازی می‌کردن و خوش می‌گذروندن!

whats-in-the-park-story-16

پانیا از اون روز به بعد کمتر خجالت می‌کشید! چون اون حالا یه دوست بامزه و شیطون پیدا کرده بود!

whats-in-the-park-story-15

Courtesy of mooshima.com



***

  •  

***

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *