قصه کودکانه هامی همستر
من هامی همستر هستم!! من با مامانم هالی، پدرم هرالد، خواهرم هانا و برادرم هری زندگی میکنم!
ما توی آمریکای جنوبی زندگی میکنیم!! ما خونههامون رو زیر درختا میسازیم! اگر یک روز به آمریکای جنوبی اومدین و یک خونهی این شکلی زیر یک درخت دیدید، بدونید که اون خونهی ماست!
ما وقتی روزها از خونهمون بیرون میریم، حسابی حواسمون رو جمع میکنیم که کسی ما رو نگیره!!
آخه ممکنه کسی ما رو توی دام بندازه و ببره که حیوون خونگیش باشیم! برای همین ما خیلی وقتا فقط شبها برای گردش میریم بیرون!!
ما دوست داریم که آجیل و میوه بخوریم! هر وقت که آجیل یا میوهی خوشمزه پیدا میکنیم، اونو میذاریم توی لپمون و میبریم خونه! آخه میدونید؟! ما لپهامون خیلی جادار و بزرگه!
درست مثل شما، ما هم عاشق این هستیم که باهم بازی کنیم و خوش بگذرونیم!
ما خیلی دوست داریم که توی جنگل بدویم و سایههامون رو بین برگ درختها دنبال کنیم!!
من و هانا هرروز کلی چیز جالب از توی جنگل پیدا میکنیم! مثل دکمه، چراغ یا خوراکی!!
ما دوست داریم که از شاخهی درخت بالا بریم و چیزهای جدید کشف کنیم!!
پسرعموهای من، لری، لیان و لورین توی شهر زندگی میکنن. اونا حیوون خونگی یک پسر کوچولو به اسم جیمی هستن. اونا این عکسها رو برای ما فرستادن و گفتن که خیلی بهشون خوش میگذره ولی دلشون برای بازی کردن با ما تنگ شده!!
لورین میگه کی خیلیخیلی زندگی با آدمها رو دوست داره. چون همیشه کلی غذا و آب برای خوردن و کلی اسباببازی برای بازی کردن بهش میدن!!
تازه لورین میگه که خیلی دوست داره بره توی جیب دوستش جیمی و باهم به گردش برن!!
من یا فامیلهای من ممکنه یک روزی حیوون خونگی تو یا دوستات بشیم! اگر یک روز این اتفاق افتاد، لطفاً با ما مهربون باش و ازمون مراقبت کن!
ما هم قول میدیم که دوست خیلی خوبی برای تو باشیم!
courtesy: mooshima.com